_____________________________________________________







شاعر کانادایی پیتریشیا کتلین پیج
 (Patricia Kathleen Page 1916 – 2010)
برگردان به فارسی: ظاهر تایمن "ناسوت"


در پهلوی تو


تن من، گل می دهد

شگوفه می کند،

برگ برگ

می ریزد

در هر روز زندگی ام.
















شاعر کانادایی پیتریشیا کتلین پیج
(Patricia Kathleen Page 1916 – 2010)
برگردان به فارسی: ظاهر تایمن "ناسوت"


این آسمان

امشب
در زیر این آسمان،
دستانم را می توانم
در برف فرو کنم،
و آن ماهی طلایی را،
برون بیآرم.










ایلاگردی* انترنتی ...

پیاله قهوه ی تلخ را روی میز گذاشته، کمپیوتر را روشن می کنم…

روان تشنه ام به قول مولانا "روزگار وصل" می جوید.

با رغبت و شوق سرگردانم. می پالم. چشمانم از عنوانی به عنوانی و از برگی به برگی می لغزند. بی خیال به ذوق خود، سره و ناسره می کنم.

از بلاگی به بلاگی می "پرم". این جا و آنجا، گاهگاهی وادار به مکث می شوم. در نوشته ها با سرگردانی وبی حوصله گی می پالم تا چیزی بیابم. خودم هم نمی دانم دنبال چی ام. ولی می پالم.

به سایت های که "معروف" های انترنتی ما قلم می زنند. می روم. کنجکاوم. می خواهم ببینم که "سرداران" انترنتی چه متاعی را برای عرضه "ساخته" اند. قصدن نوشتم "ساختن". چون دیریست که نوشته ها، از آفرینش به دور اند. نوشته ها را می سازند. نمی نویسند.

از صد جا می گیرند و به یک جا پینه می کنند. در پیشانی "آفرینش" خویش با خط درشت می نویسند که:
نویسنده: اکادمیسین، پروفیسور، داکتر، متخصص، کاندیدای اکادمیسین، انجنیر و ...

از بازار "دزدان قلمی" فراتر می روم. مشکل من هنوز  آخر نه شده...
 نادرستی املایی و انشایی همره با بی هوده نویسی نوشته ها خسته ام می کند. ناراحت و بی حوصله می شوم . می خواهم شکایت کنم . دلم به کفیدن می رسد. بلاخره نشانی ایمل یک سایت را بر می دارم . یکی از مقاله ها را انتخاب می کنم. غلط های نگارشی اش را در حد توانم می شمارم. همه را ردیف می کنم . غلطی املایی ... انشایی ... دستور زبانی ...
نامه را عنوانی مسول سایت نوشته می کنم . می خواهم ایمیل را بفرستم . در دم آخر تصمیم ام را عوض می کنم . نامه را حذف می کنم …

به خود می گویم یک روز دیگر این کار را با دقت بیشتر خواهم کرد. گپی که سالهاست به خود می گویم.

از "سایت" گردی به "بلاگ" گردی می روم. با این کار از "جمع" گذشته ام. به فرد رسیده ام ...

بلاگ های همدیارهای من برعکس سایت های شان، دنیای دیگریست. تیاتریست از ناهنجاری های اجتماعی افغانستان، افقی و عمودی.

اینجاست که از نظر من و برای من، بلاگ گردی در بلاگ های همدیاران "دل شیر" می خواهد و رگ های عصاب  مثل ریسمان...

چند بلاگ را می گردم. چند پیام را با "احتیاط" می نویسم. در نوشتن پیام باید خیلی مواظب باشم. که نکند . کسی را خدای ناکرده با واقعیت نویسی ام ناخودآگاه  بیآزارم ...

اینجاست که دیگر کم کم تحملم به آخر می رسد. به چهار پنج بلاگی که باید می رفتم، نه رفته ام . به خودم می گویم، آنها باشند به یک فرصت دیگر. چون اطمینان دارم که خوبان، خوبند ...




*اصطلاح  عام در گویش فارسی کابلی است.   "ولگردی" می تواند برابرش در فارسی ایرانی باشد. 





شعر از : ل.س. اسیکوف( L. S. ASEKOFF)شاعر امریکایی
برگردان به فارسی: ظاهر .تایمن. ناسوت


- فاتحان -

آنها گل سپید تسلیم را به ما نشان دادند،
همچنان سرخ را
ما شاهد غلطیدن شان در آستانه ی دروازه های شهر بودیم.

توقف ننگ بود، از آنها عبور کردیم.

خداوندان آسمان،
ما به آنها وعده ی صلح دادیم،
چیزی که از درک شان گذشته بود.
ما به آنها وعده ی آزادی زانو های شکسته را دادیم،
چیزی را که تنها شکست خورده ها می فهمند.

شایعه ها، دلهره انگیزند:
ماهی یی که گپ می زند، زاغ سپید،
و آوازه ی قیام در ولایت های دور،
آشوب نزدیکتر به خانه.
قربانیان یک دیگر را می کشند، ملا داد می کشد،
کی بی تقصیر است؟

خداوند آسمانها، مگر دیگر به زمین کاری ندارد؟
آنهایی که می کشند مگر مرگ را به خطر نمی اندازند؟

مسیر ما را ستاره ها راه نما شد،
به شهر خود که رسیدیم
دیدیم که در غیاب ما
در میان دیوار های بزرگ بازار
مجسمه ی از "فابوس" خدای وحشت
برپا کرده اند.

همین که ما شاهد شکست خوردن شان بودیم
شاید کنجکاوی مارا ببخشند
بعد اینهمه زیستن بین ما بیگانه ها،
هراس دیگر از چی ؟












گپ های " پابلو نرودا"

- برگردان و انتخاب: ظاهر تایمن "ناسوت" -



 "می توانی همه ی گل ها را قطع کنی. ولی جلو آمدن بهار را نمی توانی بگیری. "

"ترا دوست دارم، بی اینکه بدانم چرا و چگونه و از کجا.
همینطور ساده بی هیچ پیچیده گی و غروری دوستت دارم.
چون برای دوست داشتن تو راه دیگری را بلد نیستم."

"عشق چه کوتاه، از یاد بردن چه طولانی"

"می توانم اندوه ناک ترین شعر شب را بسرایم.
دوستش داشتم و گاهگاهی او هم، مرا دوست داشت."

"هنگامی که می نویسم، خیلی دورم.
وقتی برمی گردم، رفته ام."






 








-شعر از نرودا برګردان به فارسی شاملو -


به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر سفر نکنی
اگر کتابی نخوانی
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی
اگر از خودت قدردانی نکنی

به آرامی آغاز به مردن میکنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند

به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر برده ی عادات خود شوی
اگرهمیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ های متفاوت به تن نکنی
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی

تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر از شور و حرارت
از احساسات سرکش
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامیدارند
و ضربان قلبت را تندتر میکنند
دوری کنی

تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر هنگامی که با شغلت، یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی
اگر ورای رویاها نروی
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگی ات
ورای مصلحت اندیشی بروی

-

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری بکن
نگذار که با آرامی بمیری

شادی را فراموش نکن!