- "هم" سفر ... -
سفر ما،
شکست.
بود من، شکست.
نه ی مانده ازما،
شکست.
زان شب دگر،
یاد سفری نيست.
نه ی ترا ، چرا تکرار کنم؟
ره کرده، در راهیم
این گذر را،
غیر از من و تو،
همسفری نيست،
همه چیز شکست....
*************************
- سرود -
سرودی گنگ،
بی فراز و فرود
در لحظه های فراموشی
همچون پرنده ی که بال هایش را بی حرکت گسترده
زمان را در فراموشی شامگاهی یک روز می پیماید.
۲ نظر:
اینهمه شکستن چرا؟ ظاهر جان!
شکست؟ نه شکست.
ریخت؟ نه ریخت.
- شکست؟
ریخت؟
- بلی.
- زندگی ادامه یافت
ولی ...
نوذر الیاس گرامی،
این سروده یادگار بیست سال قبل است.
هفته گذشته"نوشته تکانی" می کردم که در بین کاغذ ها پیدا شد. از نیم راه آشغال دانی جان بدر برد و اینجا آمد...
ممنون محبت .
ارسال یک نظر