- ظاهر تایمن - "ناسوت"
عبور
عبور" بی آب" و پر غرور تو
ګام ګام در من نقش می شود.
و تو،
هرچه می روی
هنوز استی
من،
هر چه می آیم،
نمی رسم ...
ریسمان و دار
ګره می خورم،
کنده می شوم،
آویزانم!
دو توته ی بی ارزش ...
هستی پاره شده ی ریسمان و دار؛
شکسته ی در هیچ !
یخ
چشم در چشم آفتاب،
قطره قطره از خود می ریزم
بر خاک می نشینم
خرد شدن و آب شدنی در هیچ!
استواری ی بی معنی و بی هوده یی که
شاهدی جز خاک ندارد.
بودنم در خاک شد ...
کسی نبود و نیست، که ببیند.
کسی نبود و نیست، که بګوید ...
چشم در چشم آفتاب،
قطره قطره از خود می ریزم
بر خاک می نشینم
خرد شدن و آب شدنی در هیچ!
استواری ی بی معنی و بی هوده یی که
شاهدی جز خاک ندارد.
بودنم در خاک شد ...
کسی نبود و نیست، که ببیند.
کسی نبود و نیست، که بګوید ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر