_____________________________________________________





- فصلِ سرد -



در گذرِ اين فصلِ سرد

گل های خشکيده،

انتظار بی هوده را فرياد می کنند

غم و ندوه را می گريند

مرگ را چيغی اند به بلندای کوه

زندگی با تشويش،

وحشتِ اين فصل را شانه کرده،

آشفته ی بودن است.

در اين فصل دگر

کسی نيست که بخواند،

کسی نيست که بگويد،

خاموشی ست و تنهایي!

شگوفه های خشکيده را می خوانم،

شادی سردشان را

خالی از برگ پر از گل!

من آسمان را می خوانم

پر از ستاره،

ستاره ها زير ابر . . .


ظاهر – تايمن "ناسوت"




هیچ نظری موجود نیست: