_____________________________________________________





در خود سنگ شدن "من"، در هوده ی بودن.
چیغی ست نیستی "من" را ...





۵ نظر:

سعیدی گفت...

تایمن صاحب سلام! رابطه من وشما به باران های موسمی بستگی دارد. سال دو هزار ودو با هجوم شعر مواجه بودم ونظرهای شما را نیز همراه داشتم. نگاه تان به شعر"ای لال ها" یادم هست. حال دو باره فصل برصاد شعر است در من وچه خوب که شما نیز حضور دارید. شاد وسخن سرا باشید.

ظاهر تایمن گفت...

سعیدی بزرگوار سلام،
شاعر خوب و انسان ارجمند. من همیشه از جوهر آزاده گی و بی مرزی شعر های شما لذت برده ام .

ممنون محبت.

زنده باشید.

کاکه تیغون گفت...

ما از این دهان باز ترسیدیم

مهرگان گفت...

من دندان های این دهان باز را حساب کردم.در حلق این دهان دو تا زن یا دو تا مرد یا یک زن و یک مرد ایستاده اند که بالاپوش دارند. یکی چاق و یکی لاغر.
هر کس این دو آدم را نمی بیند گناه من نیست ولی من می بینم.

ظاهر تایمن گفت...

سنگواره یی که از خود فریاد می کند.
دندان ها تیزی که از سنگی یی سنگ دریچه ی سیاه باز کرده ....
هراس کاکه تیغون و در سیاهی دیدن "بی بی" عجیب نمی نماید ....