_____________________________________________________









در سکوت ماه
ستاره ها و ابرها
یاران ناهمگون هم اند

درخت های گنگ جنگل
نهفت گران صدا !

تو با ویرانی خویش
معصیت تحمیل شده ی من.

پناهی نیست...
اندوه ا م را با درخت ها قسمت می کنم.

در دنیای مرده گی،
من،
شاهد خرابی های "من" درخود اند

زمان در غیاب امروز،
خاطره های شرمناک را
به تماشا می آرد

من،
با بدرود پنهانی
خاموش ازپهلویش می گذرم ...





۱۱ نظر:

نوذر الیاس گفت...

لذتی نهفته و غمی خاطره انگیز و شرمناک در جانم ته نشین شد با خواندن این سرود زیبا ی شما

ظاهر تایمن گفت...

ممنون از اینکه وقت گذاشتید برای خواندن .

ناشناس گفت...

ظاهر جان گل مه نمی گویم که کی هستم.
خودت پیدا کن بردار. مه ره از نوشته ات تیر . از جوانمردی ات خوشم می آید.
یاد روز های هندوستان به خیر.

کاکه تیغون گفت...

ما بسیار وقت ها در غیاب زمان زندگی کرده ایم.

رجايي گفت...

سلام آقاي تايمن. لذت خوبي بردم از چند بار خواندن اين سروده ي تان. اما "نهفت گران صدا را" تحمل نتوانستم.

ظاهر تایمن گفت...

آقای رجایی،
تشکر از نظر شما.
اما ندانستم که ترکیب "نهفت گران صدا" یا معنای آن تحمل ناپذیر بود ؟

زنده باشید

ظاهر تایمن گفت...

با کاکه ی خویش در "غیاب زمان"، همزمانیم...

ناشناس گفت...

NOT BAD !!

سعیدی گفت...

درود تایمن عزیز! از سر زدنت تشکر مهربان

دونقطه گفت...

لطافت این سطر ها را و این لحن زخمی را باور نمی کنم ،
طوفان در عصر ِ غروب گرفته
تنها
قطعه قطعه شده است
و الا این خانه ،
زودتر از آنچه فکر می کنی خراب می شود .

ظاهر تایمن گفت...

دو .. ، و این خانه ی خراب؟

پیش از اینکه خراب شوم. تشکر !