ظاهر تایمن "ناسوت"
- هیچ ... ؟ -
نگذشته بګذشت
شب،
نمرده بمرد
زندگی،
در چار راه بود و نبود
در معبر فنا
هیچ خندی ګل یخ،
ذره ذره، شکست،
من،
بسان هذيان مصيبت
در غروبی، بی هیچ،
در بی حرفی لحظه ها ذره ذره، چکيدم
زمان
بر من ديوار شد ...
شب بر من نگذشته گذشت
زندگی
بسان لبخند ناتمامی
در دل هستی ام فسرد،
دم تا دم،
در حسرت دمی از زيستن، بيگمان
در لحظه های درد خوابيدم
بودنم را در هذيان نفس کشيدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر